
پسره به دختری که تازه دوست شده بود میگه :
امروز وقت داری بیای خونمون؟
دختره : مامانم نمیزاره با چه بهونه ای بیام؟
پسر : بگو میخوام برم استخر ...
دختره اومد خونه دوست پسرش
پسره : تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشه
برو حموم موهاتو خیس کن !
وقتی دختره میری حموم، پسره به دوستاش زنگ میزنه ...
پسره و دوستاش یکی یکی میرن داخل حموم و ...
این آخری که میره حموم نه یک ساعت نه دو ساعت موند تو حموم ....
وقتی دیدن این دیر کرد ، رفتن تو حموم یهو دیدن
دختره و پسره با هم رگ دستشونو زدن و گوشه حموم اقتادن
روی دیوار حموم با خون نوشته بود :
نــــــــــــــــــــا مـــــــــرد خــــــــواهرم بـــــــــــــــــــود
:: موضوعات مرتبط:
خیانت ,
گریه آور ,
داستان کوتاه ,
مرگ ,
,
:: برچسبها:
خیانت گریه اور ,
مرگ ,
داستان کوتاه ,
|
امتیاز مطلب : 370
|
تعداد امتیازدهندگان : 111
|
مجموع امتیاز : 111